هزاره پیوند

زنده گی نامه ی عبدالعلی مزاری .

زنده گی نامه ی  سر دار رشید اسلام و دبیر کل حزب وحدت اسلامی افغانستان  استاد شهید بابه عبدالعلی مزاری .

انچه در اینده  در باره رهبر شهید میخوانید .

کمیسون فرهنگی ح .و .ا.ا

دوران کودکی و محیط خانواده رهبر شهید .


عسکری –تجربه –تحول فکری و ادامه تحصیل در خارج کشور .


زندان و باز گشت به وطن .


مبارزه ی سیاسی رهبر شهید .


سفر به داخل کشور و تشکیل حزب وحدت .


پیروزی مجاهدین و اقامت استاد شهید در کابل .


شهادت افتخار و ارزوی همیشه گی رهبر شهید بود .(از خدا خواسته ام خونم در جمع شما مردم بریزد  )

تاریخ  بشری با  مجموعه ی از فراز و نشیب ها-شکست ها ویروزیها تلحیها و شیرینیها ی خود  اوردگاهیست برای تبارز و تبلور قوا  و استعداد های نهفته ی انسان و ظهور رجال- نوابغ  - قهرمانان  و شخصیتهایی که در اثر قوت اراده –استحکام ایمان  -دقت نظر-سعه ی صدر و بر جستگیهای  فکری و اخلاقی خود جامعه بشری را از حضیض ذلت به اوج عزت و شعادت رهبری میکنند  و غالبا  خود نیز در این راه قربانی  میشوند و همچون شمع میسوزند اما محفل بشریت را روشن و گرم نگه میکنند .


پیامبران الهی –پیشوایان معطوم  رهبران انقلابی   سرداران و قهرمانان ملی همگی از این دسته هستند و در تاریخ هر قوم و ملتی  می توان تنی چند از انان را مشاهده کرد که مورد احترام و تقدیس و تعظیم مردم خود بوده و هر کدام  در عصر و زمان  خود عامل تحول  و تحرگ و مایه خیر و برکت و عنصر کنتول کننده ان جامعه بوده اند نقش این گونه افراد  در میان جامعه در میان  جامعه این است  که  خود محک و معیار حرکتهای مثبت و منفی  ان جامعه محسوب میشوند  به گونه  ای که افراد  صالح  ار انان  هم الگو میگرند  و هم با عمل نیک  خود  توسط انان تشویق و ترغیب میگردند  اما افراد فاسد  و منحرف  هم از ترس انان  نمی توانند  در ان حد  لگام کسیخته حرکت کنند  که تعادل جامعه را به هم بزنند  بنا بر این  وجود رهبران  مقتدر  در جامعه عامل حفظ  تعادل  و توازن و باعث  تحول و تکامل ان جامعه بوده و افراد خوب  و بد از انان حساب میبرند .


در تار یخ کشور ما افغانستان مخصوصا در میان شیعیان  مظلوم این سر زمین با همه ی قتل عامها –تخریبها –نسل کشی ها  و ستمگریها ی رژیمهای ضد مردمی بازهم  در هر دوره وزمانی رجال ظهور کرده اند که هریک در مقطع خود برای مردم اسوه و الگو  و عامل تحرک و تپش  جامعه  بوده اند . گرچه با قتل عام  مردم هزاره جات  توسط امیر عبدالرحمن خان  جابر  در یکصئ سال  پیش احتمال  این میرفت که دیگر به این زودیها  در این جامعه مردی قد بلند نکند و قهرمانی از مادر زاده نشود  اما از انجا  که نمی توان با سنتهای حکیمانه ی الهی مبارزه کرد میبینیم که همواره از میان قشرهای مختلف این مردم   مردان بزرگی برخواسته اند  همچون دانشمند و مورخ بزرگ فیض محمد کاتب –و دانشجوی قهرمان شهید عبدالخالق هزاره – سلطانعلی کشتمند نخست وزیر سابق – و شجاع مرد دلیر و مبارز  ابراهیم خان گاو سوار  و علامه شهید سید اسماعیل بلخی و در راستای  همین رجال  بزرگ است که عصر حاضر  پس از  سپری  شدن یک قرن از سقوط هزاره جات در زمان عبدالرحمن خان – مرد سترگی قدم  در صجنه میگذارد  که واقعا به حیث یک رهبر دلسوز – انقلابی – مقاوم – بادرایت و خردمند برای مردم خود  شخصیت میدهد و در دلهای  انا شعله های امید را بر می افروزد و به انان درس عزت و سربلندی و مناعت طبع و علو همت و راه و رسم مبارزه و مقاومت را می اموزاند .


او شهید قهرمان – رهبر فرزانه – پدر خردمند  فرمانده لایق   سیاستمدار ورزیده   انقلابی اگاه   مجاهد کبیر  چهره ی استوار و نامدار  افغانستان حضرت حجت الاسلام و المسلمین  استاد عبدالعلی مزاری  دبیر کل شهید حزب وحدت اسلامی افغانستان است که بتاریخ 1373-12-22 به دست گروه عهد شکن و جنایت کار طالبان در چهار اسیاب به فیض عظیم شهادت رسید   قاطعیت – نستوهی   متانت   قناعت   پارسایی   تعهد   تدین  عشق به مردم   سعه ی صدر  مقاومت و پایمردی و ایمان و اراده ی مستحکم و خلل نا پزیر مجموعه ی اوصافیست که از وجود برومند او یک شخصیت مقتدر انقلابی  و یک پشتوانه و تکیه گاه استوار  و مطمئن برای مردم ساخته بود  و از همین جهت مردم مسلمان افغانستان  ما به ایشان  به عنوان قهرمان ملی و سر دار رشید مینگریستند و در قلب تک تک ملت قهرمان افغانستان جا گزین شدند وهمه مردم او را بنام بابه( پدر بزرگ ) میخواندند و ملت وفادار او پیکر پاک و مطهرش را با یارانش صد ها کلومتر از غزنی تا بامیان از بامیان تا مزار شریف روی دستهایشان با اشک و اندوه حمل مینمودند که این چنین تشیع و قدر دانی در طول تاریخ افغانستان شهید پرور  بی سابقه و بی نظیر است .


مجموعه اوصاف فکری و اخلاقی و سیاسی استاد شهید و کارنامه ی در خشان مبارزاتی ایشان ان قدر سنگین متنوع و گسترده است که نمی توان  در اینجا ابعاد گوناگون انرا بیان مطرح کرد با ناچار با عرض  عذر  و تقصیر به پیشگاهی روح بزرگ و مطهر رهبر شهید که بر همه ی ما دین بزرگی دارد در این مقال تنها گوشه های از زنده گی سیاسی و مبارزاتی ایشان را ورق میزنیم .


لازم به تذکر است که در تهیه ی این مطالب از ارشیو (مرکز فرهنگی نویسنده گان افغان ) استفاده شده و در واقع مواد اصلی این نوشتار را  مطالب تهیه شده  توسط مرکز مزبور تشکیل میدهد .


ان اللذین یقاتلون  بانهم  ظلمو ا و انالله علی نصرهم لقدیر .


دوران کودکی و محیط خانواده ی رهبری شهید .

استاد شهید عبدالعلی مزاری فرزند حاجی خداد در سال 1326 هجری شمسی در قریه نانوای چهار کنت از توابع  ولابت بلخ متولد گردید و دوران کودکی را در محیط گرم خانواره متدین بسر برد و از انجا که پیشه ی پدر و برادر استاد زراعت و مالداری بود  از کودکی با مشکلات  جامعه اشنا شده و شرایط سخت زنده گی مردم را با تمام وجود خود لمس میکرد .


حاجی خداد غیر از استاد شهید دو پسر دیگر نیز داشت که یکی به نام حاجی غلام نبی  بزرگتر از استاد  و دیگری به نام  سلطانعلی کوچکتر از ایشان بود برادر کوچک شان در دوره جهاد  در جنگ با سربازان رزیم منفور خلقی به شهادت رسید  ولی خود حاجی خداد که از موسفیدان  و بزرگان و متنفزین منطقه به حساب میرفت در سال 1361 ش توسط  عوامل  ضد انقلاب دستگیر شده و همراه با فرزندش حاجی غلام نبی و خواهرزاده خود محمد اسحاق ایلاقی تیرباران و به فیض عظیم شهادت رسیدند .دوران کودکی استاد همزمان است با اوج حاکمیت استبداد  و فاشیزم محمد زائی در افغانستان  که از یکسو  مردم هزاره جات  به رهبری ابراهیم خان شهرستانی معروف به ابراهیم گاو سوار –قیام بزرگی را  علیه سر سپردگان  رزیم در هزاره جات پشت سر گذاشته بودند  و از سوی دیگر علامه شهید بلخی  بایارانش قیام مسلحانه ی خود را  اغاز کرده که متاسفانه  در اثر خیانت نقشه ی ایشان افشا شد و به زندان افتاد ند – این شور و شوق انقلابی در اوج دوره ی خفقان و اختناق صدر اعظمی  داوود خان بدون شک در پرورش روجیه ی انقلابی و مبارزه جویی استاد بدون تاثیر نبوده است . استاد تحصیلات اولیه خو د را در مدرسه نانوائی اغاز کرده  و از همان  اغازین لحظات تحصیل با پشتکاری  و مناعت و قناعت  در راه نیل  به هدف گام بر میدارد  و در بیشتر  سالها ماههای رجب شعبان و رمضان  را بدون فاصله روزه میگیرد و ان هم با استفاده  از حد اقل  وسائل معیشتی  و غذای سحری که تادوره ی اخیر این عادت همچنان در ایشان دیده می شد و در ماه مبارک رمضان کمتر از غذای سحری استفاده می کرد .


این روحیه بزرگ تو ام با تقدس و تهجد بطور عمده معلول  محیط خانواده  و منطقه و مدرسه ی تحصل ایشان بوده است و مخصوصا  سخت گیری  پدر ایشان شهید حاجی خداد  که هم خودش  شخص  متدین بوده و هم در محیط منطقه تسلط داشته و از بروز  انحرافات  و مفاسد اخلاقی  به شدت جلوگیری میکرد  کاملا  در روحیه ی استاد شهیید  تاثیر شگرف خود را داشته است و از همین  رو استاد شهید  ازهمان دوران کودکی  به تکالیف دینی و مقررات  و مراسم  مذهبی تقید کامل داشته و مخصوصا  در مراسم عزاداری  سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بطور مستمر در سینه زنی و نوحه خوانی و مجالس روضه و سخنرانی فعالانه  شرکت میکرد .


علاوه بر این روحیه بلند معنوی  که شرایط  و محیط و خانواره به استاد شهید هدیه کرده بود شجاعت و جرات نیز یکی از  ویزگی های دیگر شخصیب او بودکه از همان  دوران تحصلی در وجو د ایشان محسوس بود . گویا استاد شهید در اوایل دوره ی جوانی خود اولین الهامها را از علامه سترگ شهید سید اسماعیل بلخی گرفته است زیرا این مطلب را بارها تکرار می کرد که در اولین ملاقات با بلخی تحت تاثیر او قرار گرفته و دیدار با او سرنوشت  ایشان را تغییرداده است  به طور نمونه استاد میفرمود :چند روزی که بلخی در قریه ی ما و در مهمانخانه ی ما بود از صحبتهای  او خیلی چیز ها یاد گرفتم  بلخی مرا به درس خواندن و عسکری رفتن تشویق می کرد .


و همچنین میفرمود  .


من به دستور و تشویق بلخی به عسکری  رفتم و او برای من میگفت  : اگر ملا میشوی باید مجتهد شوی و اگر روضه خوان میشوی  باید واعظ و خطیب شوی  و اگر دزد وراهزن شوی  باید بانک را بزنی نه خانه مردم بیچاره را – و اگر سیاستمدار میشوی باید رئیس ووزیر شوی نه مامور .........


این اندرزها به گونه ی بر روح استاد تاثیر میکند که همه را مو به مو به اجرا میگذارد یعنی وقتی درس میخواند  با تمام  وجود  و تمام وقت به تحصیل میپردازد ووقتی که به مبارزه  دست میزند خط مقدم را بر میگزنید و رهبری و فرماندهی توده های مردم را بدست میگیرد .


دیدارهای استاد شهید با علامه شهید بلخی  بین سالهای  44 تا 47 به طور مکرر انجام میشود  و گاه در مزار و گاه در کابل این دو روح بزرگ با هم به گفتگو مینشنند  و طبیعی است که اندیشه های مواج و انقلابی  با ان بیان سحر امیز شهید بلخی از همان سالها روح استاد شهید را متلاطم ساخته و در مسیر مقدس مبارزه و مقاومت به توده ها رهنمونش میسازد .


عسکری  تجربه  تحول فکری  و ادامه تحصیل در خارج کشور .


استاد شهید مزاری بر خلاف  نظر اعضای خانواده و دوستان خود که وی را از رفتن عسکری منع میکردند تصمیم گرفت  که به صورت  داوطلبانه  هم برای  خدمت  به کشور و هم برای بر رسی اوضاع و دستیابی  به تجربیات  جدید در زنده گی عازم خدمت سربازی  شود و بدون شک در این قسمت هم نصتیح و ارشادات شهید بلخی برای او بی تاثیر نبوده است .


استاد شهید خود در این مورد چنین می گفت .


در سال 1348 جلب شدم و جایم در زاندارمری شبرغان تعین شده بود ولی به خاطر  رشوه ستانی  که در مکلفیت مزار پیش امد  و ما در وقت اعزام دعوار کردیم مرا به کابل فرستادند البته رسم این بود  که مردم کوشش میکردند که فرزندانشان  در همان ولایت  وولسوالی خودشان عسکری کنند از این رو رشوه میدادند  تا از اعزام به سایر ولایات  جلوگیری کنند ولی وقتی مرا به کابل فرستادند انجا به قسمت فراشوت افتادم ولی انجا هم مرا اضافه بست نموده به خوست فرستادند که دران زمان یکی از بد ترین جاها یی بود که عساکری سر شوخ از باقی جاها را جهت تنبیه  به انجا میفرستادند  چون هوا خیلی گرم بود  لذا با در نظر داشت  عدم امکانات  زنده گی در خوست خیلی دشوار به نظر می رسید  مدت یک سال در خوست عسکری کردم  و بعد از ان  به گردیز  و سر انجام در سال 1350 از عسکری تر خیص شدم  و راهی منطقه شدم .


دوره ی سر بازی با همه ی مشکلات طاقت فرسای ان –منشا تحول بزرگی در اندیشه ی استاد شهید میشود که خود از ان  به عنوان یک محل درس و مکتب وعبرت اموزی یاد میکند زیرا برای اولین بار با وضعیت رزیم حاکم و بر خورد مامورین با مردم و زنده گی سراسر رنج و حرمان و احاد ملت در تمام نقاط کشور اشنا میشود  و از همانجا عشق و علاقه اش  به تحصیل بیشتر شده و تصمیم میگیرد که به هر شکل ممکن  به فراگیری علم و دانش بپردازد  و لذا در حین دوره ی عسکری  هم در حد ممکن در نزد مولوی درس میخواند  و بعد از باز گشت به منطقه  باز هم فورا در مدرسه ی شیخ سلطان  در مزارشریف  که در ان زمان رونق خاصی داشت  به ادامه ی تحصیل  مشغول میشود  ولی این مقدار هرگز نمیتواند عطش روح تشنه ی استاد را فرو نشاند و لذا عازم خارج کشور شد – پس از مسافزت به عراق و کربلا و زیارت عتبات مقدسه در نجف و کربلا به ایران رفت و تا سال 1355 بدون وقفه به تحصیل دروس ادامه می دهد .


استاد شهید عبدالعلی مزاری پس از استقرار در قم با عشق و علاقه و پشتکاری که در شخصیت ایشان وجود داشت با جدیت تمام تحصیل را اغاز کرده  و بدون هدر دادن یک لحظه وقت – دروس خویش را در کمترین مدت ممکن یعنی 5 سال به پایان رسانید در حالیکه حد متوسط اتمام سصح در حوزات ده سال و این خود حاکی از این است که چگونه رهبر شهید  از تمام لحظات زنده گی خود بهترین استفاده ها را کرده است


استاد شهید در در سالهای تحصیل با همکاری جمعی دیگر از محصلین  (کتابخانه جوادیه بلخ ) را تاسیس  کردند که ساتاد از مبتکران این کار بود این کتابخانه  در دوره ی اشغال و جهاد تا سال 68 تقریبا تعطیل بود  و در سالهای  اخیر مجددا فعال گردید .


استاد در حین تحصیل بین محصلین جوان کتابهای اسلامی – سیاسی – انقلابی – و اثار متفکرین را توزیع میکرد و انان را وادار به مطالعه میکرد وهمچنین محصلین را  را برای انجام امور تبلیغی ورفتن در میان مردم  و سخنرانی و بیان احکام و افکار اسلامی تشویق میکرد  و می فرمود که این کارهاسبب میشود که با روحیات اقشار مختلف جامعه اشنا شده و روشهای موثر بر خورد و ار تباط با مردم را تجربه کرد – استاد شهید در مورد تحصیل خود میگوید .


تا سال 1358 بدون وقفه درس میخواندم  هیچگونه مزاحمتی را شامل درسم نمی ساختم ولی با ان هم در همان سال پدرم از داخل برایم پول فرستاد  که همراه برادرم به مکه بروم با این کار مخالف بودم چون به درسهایم لطمه میزد  و مدتی از درس میماندم زیرا علاقه ی وافری به درس داشتم اما وقتی مسائل را پرسیدم معلوم شد  که بر کسی که پول برای او فرستاده شده حج واجب میشود  به ناچار درس را ترک کردم و راهی مکه شدم  ولی در سوریه  ویزای عربستان سعودی  برایم داده نشد  همانجا ماندم و برادرم به مکه رفت و از انجا به عراق رفتم  و بعد از چند روزی که معطل ماندم  با مقداری کتابی که تهیه کرده بودم عازم ایران شدم  کتابهایم گیر رفت و خودم دستگیر شدم بیشتر از چهار ماه زندان شدم و بعد مرا رد مرز کردند وقتی  از ایران خارج شدم رفتم افغانستان  در منطقه ی شمال و در مدارس مزار شریف و چهار کنت یک سلسله بر نامه های تربیتی با محصلین ریختم .


زندان و باز گشت به وطن .


پس از اتمام تحصیل شخصیت سیاسی و فکری استاد شهید نضج وپخته گی بشتر یافت وباروحیه سر شار از امید و اطمنان  و اراده ی جدی و استوار تصمیم گرفت برای نجات مردم افغانستان  وارد صحنه ی سیاسی شده و مبارزه  را اغاز نماید و از این رو با سفر به عراق با برخی از شخصیاتها دیدار مینماید و در باره اوضاع سیاسی  ووظایف مبارزاتی به گفتگو می پردازد و سپس به ایران می اید  و در مرز ایران دستگیر و زندانی میشود.


استاد در زندان ایران به شدت شکنجه میشود به اندازه ای که داغهای  سوختگی ان  تا مدت ها در بدن ایشان هویدا بود استاد شهید میگوید : روزی سیگار روشنی را روی صورتم خاموش کردند  به امید اینکه  یک اخ بگویم ولی تا اخر چشم به چشم انها دوخته و ساکت و صبور ماندم تا شخصیت یک محصل افغانی را خرد نتوانند .


استاد پس از زندان از ایران اخراج میگردد و با بدن مجروح و لباس های  پاره پاره به کابل میرود  و پس از چندروز استراحت تصمیم میگیرد  که با جنرال  سید میراحمد شاه که به جرم نقشه ی کودتا علیه رژیم  در زندان بسر میبرد ملاقات کند  ولی بخاطری شرایط امنیتی نمیتواند  این کار را انجام دهد  .


استاد شهد بعد از مدتی اقامت در کابل و دیداربا شخصیتهای مبارز کابل به مزار شریف میرود و در انجا کتابخانه ی را تشکیل میدهد  تا طلاب و دانشجویان را به مطالعه کتابهای اسلامی و سیاسی وادار نماید  اما با کمال تاسف به خاطری شرایط نا بسامانی فرهنگی  این برنامه مورد استقبال قرار نمیگیرد  که خود استاد در این زمینه میگفت حتی برای مطالعه کتاب  پول در نظر گرفته بودیم و اعلان کردیم که هر کس مطالعه ای کتابی را تمام کند بیاید پول بگبرد  ولی بسیاریها کتابها را نخوانده پس می اوردند  و حتی به دروغ هم نمیگفتند که کتاب را خوانده اند . علی رغم مشکلات و موانع  باز هم تلاشهای روشنگرانه ای رهبری شهید در مزار شریف موثر واقع شده و تعداد زیادی را  را در خط مبارزه و سیاست کشاند . استاد حاجی محمد محقق رهبری حزب  وحدت مردمی افغانستان  در این رابطه در یکی از مصاحبه های خود گفته است : قصد کردمکه به عتبات مقدسه بروم و در سال 1355 برای تهیه ی مقدمات سفر و اخذ پاسپورت به مزار شریف مرکز ولایت بلخ امدم  و از قضا با استاد عالیفدر و قافله سالار دلیر اسلام – استاد عبدالعلی مزاری بر خوردم و مقصد خویش را با او در میان نهادم استاد مزاری ضمن تشریح و ضعیت مردم و کشور  مرا به ماندن و اقامت در داخل کشور ترغیب نمود و همین بر خورد  سر اغار اشنای ام به مسائل سیاسی شد و بعد از ان در فکر مطالعه ای کتابهای سیاسی و اثار عالمان نامداری همچون مطهری – طالقانی – علی شریعتی – و جلالدین فارسی افتادم . استاد شهید مزاری با اشاره به فعالیت های  فرهنگی خود در این مقطع میگوید .


در مدارس مزار شریف و چهار کنت یک سلسله بر نامه های تربیتی با محصلین ریختم مشغول این گونه مسائل بودم که کودتای روسی 7 ثور به وقوع پیوست گذشته از اینکه زمینه ای کار باقی نماند تحت تعقیب هم قرار گرفتم  مجبورا افغانستان را ترک گفته و به نجف رفتم مدتی به نجف ماندم و بعد به سوریه  و از انجا به پاکستان رفته وارد افغانستان شدم وقتی وارد کابل شدم اوضاع خیلی اختناق الود بود  تعقیب شدید وجود داشت  بسیاراز روحانیون  دستگیر شده بودند و از انجا دوباره پاکستان بر گشتم ...... از ان زمان تا کنون (1365 زمان مصاحبه )گاهب به داخل و گاهی هم به خارج بسر میبرم .


مبارزات سیاسی رهبری شهید

همانطوریکه که اشاره شد فعالیتهایی  سیاسی استاد شهید از اغاز دهه ی  پنجاه شروع می شود دهه ی که  ابستن حوادث بی شماری به حساب می اید  استاد شهید در این مقطع از بنیانگذاران اولیه ی سازمان نصر افغانستان محسوب میشود که خود در این باره میگوید :


سازمان نصر در سال 1351 تشکیل شده و ایم مطلب در نشریه سازمان در ج شده و اعلامیه های که در ان زمان  و رسم از سوی سازمان منتشر شده در اول مرامناهه اشاره شده است  اولین بار هسته ی سازمان نصر در داخل در سال 1351  به نام روحانیت نوین به و جود امد و بعد به حزب حسینی تغیر نام داد و همچنین همزمان با تشکیل هسته های اولیه سازمان در داخل- در خارج از کشورهم هسته ی به وجود امد  به نام روحانیت مبارز در سال 57 .....وقتی که مبارزه در سراسر افغانستان تشدید گرید این مجموعه گرد هم امدند و سازمان نصر را تشکیل دادند  که در سال 1358 رسما اعلام موجودیت کرد .


پس از کودتایی روسی 7 ثور و اغاز مبارزات مسلحانه ی مردم افغانستان بر ضد عوامل بیگانه- استاد مزاری در اوایل سال 1358 برای رهبری  قیام مسلحانه  ای مردم به داخل کشور میشتابد و در تابستان 58 در جبهه ی قدرت مند چهار کنت  - به حیث یک روحانی مجاهد  در کنار دهها رزمینده ی جوان  دیگر به وضیفه میپدازد  تا جایی که در یکی  از جنگها  شانه ی خود را دیوار سنگر مجاهدان حقیقی اسلام قرار میدهد  که در اثر فیر مداوم ماشیندار به حس شینوای شان اسیب میرسد و از این جهت مشکلی داشتند استاد شهید حضور خود را در جبهات چنین تشریح می کند

استاد شهید در این باره میگوید :

در تابستان 1358 که نه هزار نفر بالای چهار کنت حمله کرد من هم در ان جنگ حضور داشتم با اینکه سه مطنقه استراتیژیک را دشمن گرفته بود و هاوان و توپهای  خو درا در ان نصب کرده بود ند تانکها هم سر تپه  بالا امده بود  و گمان نمیرفت که این بار  بتوان انها از کوه پائین اورد  و لی با یک شهامت وصف ناشدنی  همین مردم  که نه دوره ای اموزش چریکی دیده و نه درس نظامی اموخته بودند  دوساعت تمام سینه خیز  طرف قرار گاه دشمن پیشروی کردند  و بدون اینکه  دشمن خبر شود در شب بالای انها حمله کردند از اینکه قرار گاه ها از هم فاصله داشتند  مردم تقسیمات شده بودند که همزمان  هر سه پایگاه  را تصرف کنند ولی به نسبت دوری  راه پایگاه سوم از واقعه خبر شد  با اینکه هاوان و توپ هم داشت ولی پس از تصرف  دو پایگاه - پایگاه سوم هم به تصرف مجاهدین در امد  تعداد دوصد تن از این مزدوران در ان شب خون و در گیری تن به تن به هلاکت رسیدند و تعدادی هم موفق به فرار شدند و به این طریق تعداد اسلحه و مهمات به دست مردم افتاد یک شب در میان باز هم  مردم حمله کردند و این بار حمله به کوه (تخت خان) صورت گرفت  باز هم مردم سینه خیز  پیش رفتند  ساعت یک بعد ازنیمه شب  انجا رسیدند  و از میل تفنگ دشمن گرفتند و با چوب  و دیگر  وسائل  انها را کشتند و تعداد  زیاد شان  را از کوه پرت کردند  و تعدادی هم در وقت فرار از کوه افتادند در مجموع 2000 قبضه سلاح  مختلف النوع در این جنگ به غنیمت مجاهدین در امد این جنگ مقارن با کشته شدن تره کی و به قدرت رسیدن حفیظ الله امین (25 سنبله 1358)بود .


استاد شهید بعد از جنگ مزبور  به منظور  تامین و امکانات و تسلیحات  بیشتر و ایجاد هماهمنگی  و ارتباط  با نیروهای و عناصر دیگرا ز چهار کنت خارج شد و سپس مسافرتی به ایران انجام داد و در اوخر سال 1359 دوباره به داخل  کشور باز گشت و در (تنگی شادیان)مستقر گردیدند  و از انجا طرحهای  متعدد فرهنگی – نظامی – سیاسی و عمرانی و اقتصادی را در دست گرفت که برای  ایجاد تحول در ان ساحه بسیار موثر  واقع شد و کانونهای فرهنگی و تربیتی ایجاد شد ند اما با کمال تاسف در سنبله 1360 سربازانی  دولتی  و روسی حملات شدید ی  را برای تصرف منطقه اغاز گردند  و نظر به تنش  و اختلافی  که در میان مجاهدین ایجاد شده بود  قوای دولتی  به اسانی از تنگی شادیان عبور کردند و پس از  ان پایگاه  فرهنگی منطقه نانوای مقر استاد در محاصره قرار میگیرد و ایشان طبق گفته ی خودش گوسفندی را نذر کرده و به همه بچه های فرهنگی اعلام میکند که فقط ۱۲ نفر بمانید  و بقیه بروید  پناهتان بخدا – ولی همه سر را پائین انداخته میروند  و تنها 6 نفر در کنار استاد شهید باقی میمانند  که هفت نفر ی یک روز در مدرسه مقاومت میکنند و شب هنگام از طریق  کوه جان به سلامت میبرند .


افرادی که در این جنگ در کنار شهید مزاری ماندند عبارت بودند از :


رضابخش که بعدا دستگیر و شهید شد .


محمد اسحاق پسر عمه استاد که دستگیر وشهید شد .


حاجی موسی که در جنگ از دو چشم نا بینا شد .


سید سخیداد علوی که شهید شد.


محمد افضل پسر عموی استاد که از سال 62 به بعد مفقود الاثر است .


حاج معلم که بعد ها در پاکستان به اثر تصادف موتر کشته شد .


استاد تا سال 1360 سر گرم فعالیتهای گوناگون سیاسی اجتماعی  و نظامی در منطقه بود  و در ان سال بخاطری پاره از ضرورتها و مشکلات استاد شهید در اوایل زمستان به طور ناشناس  به منظور  مسافرت به خارج از منطقه بیرون شد استاد شهید سپس وارد ایران گردید و فعالیتهای سیاسی ایشان در خارج از کشور در میان مهاجرین و گروههای  سیاسی و محافل فرهنگی اغازگردید کنشها وواکنشهای گوناگون  گوناگونی  را پدید اورد  و برای اولین بار  نام استاد شهید در مطبوعات و رسانه های جهانی  مطرح گردید  که شرح حوادث این مقطع از حوصله ای این مقال بیرون است .


سفر به داخل کشور و تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان .

 

در اوایل سال 1365 استاد شهید تصمیم گرفت که به منظور باز دید از جبهات داخل کشور  و باز نگری  از اوضاع سیاسی – نظامی و موقعیت  انقلاب به داخل کشور برود و لذا  با جمعی از شخصیتهای دیگر راهی میهن اسلامی شدند  استاد شهید  پس از بر رسی  اوضاع جبهات  و تغیرات وارده  بر روحیه ای مجاهدین و موقعیت قوای اشغالگر روسیه ورژیم خلقی ووضعیت برتری  طلبی  و انحصار گرایانه گروه های سیاسی  مقیم پشاور به این نتیجه رسید

+ نوشته شده در  ۱۳۸۷/۱۰/۱۹ساعت 0:51  توسط محمدسعیدی(هزاره)  |