پيام تسليت
پيام تسليت دوتن از علما ومحققين يکاولنگ،
به مناسبت رحلت سردار جهادومقاومت بابه علي يار(ره)
حيات انسان آنگاه صبغه الهي وعقلاني مي گيرد که «عقيده»برقلب «جهاد»نشيند و«جهاد»آبشخورش عقيده باشد.برهمين مبناي قويم است که انسانيت انسان در گيرو انديشه است واگرانديشه نباشد انسانيت انسان محقق نمي گردد وانسان همان موجود ذي حيات درمتن طبيعت مي شود واين همان چيزيست که مولاناي بزرگ فرزند راستين بلخ وپرورده اسلام وقرآن فرموده است:
اي برادر توهمان انديشه اي
مابقيش استخوان وريشه اي
مولا فرزند بلخ بود وآبشخورش دره هاي ارديبهشتي يکاولنگ وبند افسانه اي«بندامير»يادگار افسانه مردتاريخ ،علي بن ابيطاليب وروح جمعي اسطوره پرستي قوم هزاره است .براي همين انديشه هاي مولانا سبز بود وجاودان وپرلايه وراز آلود چون کوهپايه هاي آسمان ساي يکاولنگ و«بندامير» نگين آفرنيش.
آري، يکاولنگ ودره هاي پرهيمنه وقله هاي نستوه وعرش بوسش فرزندان استخوان آهن وبلند همت انديشور بسيار تربيت نموده اند وراز آن در همان «بندامير»اند که يادگار افسانه اي فتح مولاعلي شير خدا است وچشمه سار جوشيده از ضربت ذوالفقار علي است که خداوندگاران انديشه وجهاد چون مولانارا دربلخ و«علي يار»رادريکاولنگ تربيت مي کند تا حيات معقول انسان درچهره خدايي «انديشه»و«جهاد» تفسير گردد وفلسفه افرينش و«اني جاعل في الارض خليفه»خدادر قرآن «کتاب تدوين»ش تفسير شود و«کتاب تکوين»و«تدوين»قرين هم، تبيان کل شيء باشند.
جهان، انسان بزرگي چون مولانا فرزند بلخ وکوثرنوش قله هاي باميان ويکاولنگ را در عرصه انديشه هاي برين،کمترديده است وعصرما نيزآروزي ديدن چنان انسان هاي را دارد وچون نمي يابد ،به تکريم مولانا ها برمي آيد تاشايد درپرتو انديشه هاي مشعشه ايشان به اصل خويش بازگرددوبازيابد روز گاروصل خويش.
ولي تاريخ تکرار مي شود وآيات خدا در چهره هاي گونه گون تجلي مي کند وخلق مدام است وباغ آفرينش هرفصل گل مخصوص به خودرا دارد اگر درفصل بهار گل انديشه در باغ جان مولانا جوانه مي زند وباآبنوشي جاري از قله هاي باميان و«بند امير» يکاولنگ به گل مي نشيند،در زمستان استخوان سوز ستم وتجاوز وغارت گري نيز، علي يار ها خداوندگاران جهاد ومقاوت قامت غيرت مي آرايند وفولادين پيگرشان را دربرابر سيل غارتگري وهجوم متجاوزان سد مي کنند تا گلستان حيات انسان بي گل نماند.
مشيت خدا چنان تعلق گرفته بود که اين بار اسماي حسناي خدا در چهره مردي ساده وبي آلايش بنام علي بخش ومشهور به بابه علي يار، تجلي يابدوظهور کند وکتاب حيات واژه جهاد را در قامت ترک برداشته وسيماي نوراني او بخوانش نشيند وخداي گونه بودن انسان را در جهاد خالصانه ومقاوت افسانه گون علي يار درک ودريافت نمايد.
آري بابه علي يار،ازآن مردان نمونه روز گار خويش بود که در کهن سالي چون شيران شرزه مي غريد وچون سيل بنيان کن خيز برمي داشت وچون کوه هاي نستوه برپا مي ايستاد تا خورشيد غيرت پيشاني پرسجودش را ببوسد.
سخن گفتن از آن شير دوران جهاد وپدر مقاومت رابه زمان ديگر وامي نهيم واکنون که او پيش خدا رفته است تا سينه پرشرحه اش را پيش بابه مزاري سفره کند واز نامردي ها ونامردمي هاي مدعيان هزار چهره قصه باز خواند وبا،باباي مهربان اين امت مزاري بزرگ ازداغ ناسور شش هزار فرزند گمگشته جهاد درمزار بگويد وازرقص گرگان برمزار شهيدان روايتي حکايت کند وبامزاري به ملاقات شهيد کربلا «حسين» رود وازکربلاي يکاولنگ مرثيه بخواند.
عروج آن آسماني مرد جهاد ومقاومت برتمام همسنگران راستينش وخانواده محترم وفرزندان عزيزش تسليت مي گوييم .
راهش پررهرو باد.
مشهدالرضا24/9/1388
محمد ابراهيم حسن زاده يکاولنگي
اسدالله جعفري