هزاره پیوند

مسیح مصلوب

این جا جلجتا ست غرب کابل. مسیح در این جا غروب می کند. مسیح این بار فرزند بوداست. بودای مثله شده. مسیح مأمور است که سرهای بریده را حیات بخشد و پستان های بریده را تن دهد. دستان بریده را وصل کند. جن زده ها را آزاد کند...

این بار آمدن مسیح در هیچ کتاب مقدسی پیشگویی نشده است. این بار مسیح برای کم کردن بار ریسمان به دوشان می آید. این بار برای نجات قومی می آید که تنها یک چهارم از کل آن  باقی مانده است. این بار مسیح می داند که برای سیلی خوردن گونه دیگرش را آماده نسازد بلکه دست او را بگیرد این است جرم او... مسیح می داند که برای از بین بردن جراحت در حال پیش رفت دست را قطع باید کرد دستی که برای تن مصیبت در پی دارد.

این بار مسیح را تا دروازه ی اورشلیم یهودا همراهی می کند. این بار یهودا تنها خیانت نمی کند، بلکه مریم را در افشار سر می برد. این بار مسیح مرگ مادر را می بیند. سربریده اش را...

این بار یهودا تنها نیست. یهوداهاست ....

این بار یهودا سپه دار سلطه روم است و در تبانی با سنت سرمست یهود... این بار مسیح در جلجتای غرب کابل مصلوب می شود. این بار از مسیح حواریون به جای نمی ماند... این بار یهودا وارث مسیح است.

این بار مسیح را به میخ می کشند این بار با نیزه کمر مسیح را نمی شکافند بلکه چشمان مسیح می کشند... این بار مسیح به بودا می پیوندد و بودا از درد می ترکد...

این بار مسیح تنهاست و همه پیرو یهوداست... این بار شفا یافته ها می میرند... جن زده ها دیوانه می شود این بار مسیح معجزه نمی کند. این بار کابل از مسیح خون می خواهد...

مسیح مصلوب نمی شود مسیح مثله می شود...

این بار مسیح در نیل غرق می گردد. این بار مسیح در آتش نمرود می سوزد. این بار مسیح به آسمان پرواز نمی کند. مسیح می میرد...

این بار مسیح ناجی منتظر نیست.  این بار مسیح آمدنی نیست...این بار مسیح درصور اسرافیل می دمد.

این جا جلجتا ست، غرب کابل... مسیح می گرید... مسیح خون می گرید... مسیح برسر بدن بی سر مادر می گرید... این بار بر کودکان اورشلیم باران مذابه می بارد. این بار آب قطبی خون نمی گردد بلکه آب مسیح و قومش خون گشته است...

 

این بار نفس مسیحایی در گلو خفه می گردد... این بار مسیح با فرعون در افتاده است... این بار مسیح صلیب سپارتاکس را بر دوش می  کشد...

این بار مسیح یگ گلادیاتور است....

آی کوه  آسمایی شما شاهد بودید که مسیح را سپاه یهودای حواری به صلیب کشید... آی کوه شیر دروازه تو شاهد بودی که مسیح و یارانش را به توپ بستند....

ای غرب کابل... ای برچی...ای افشار...ای دهمزنگ... ای درالامان...شما مسیح را دیدید... برای شما می گریست... برای شما ذولفقاری را که از مزار آورده بود به خشم می آورد... این بار مسیح ذولفقار در دست می جنگد... گر نجنگد... یهودا و یهود و سلطه ی روم بر خط هیتلر قرار دارند... این بار نیز مسیح فرزند آدم است و فرزند بودا این بار بودا از بام دنیا پایین آمده است تا مرگ پسرش را ببیند.

این بار مسیح هیچ کسی نیست و هیچ نیست  چزمسیح...

این بار غرب کابل میزبان مسیح است تا خون او بهای سفره بگیرد... این بار جلجتای غرب کابل نعش مریم را به دامن مسیح می اندازد...

این بار مسیح  نا بود می شود. با او خانین را مصلوب نمی کنند بلکه یارانش را با او به صلیب می کشند.

این بار مسیح در کابل است و کابل مسیح را به لشکر شب می سپارد. لشکری که برای فریب انسان ها پرچم صبح را بر دوش می کشند و لباس پگاه بر تن از فرزندان بامداد گورهای دست جمعی می سازند...

یهودا قهرمان خیانت است و یاور لشکر شب و شب روان... لشکر شب از مسیح می خواهد که بمیرد تا صبح از نفس مسیحایش بهره نبرد. این بار مسیح فرزند نیل است و آتش بار دیگر با او سخن می گوید...

"آی مسیح منم خدای تو خدای وحشت، خدای جبر، خدای سرکوب... بگذار ترا بسوزانم..."

مسیح کیست جز ناجی بیچاره، برده ها و برده زاده ها...

مسیح فرزند هندوکش است، مولود بابا، نوزاد بامیان است و نور دیده بودا

مسیح پسر بوداست...

با مرگ مسیح درد در بودا منفحر می شود...

+ نوشته شده در  ۱۳۸۸/۱۲/۰۸ساعت 13:35  توسط محمدسعیدی(هزاره)  |