یک آسمان ستاره

شد ابرپاره پاره
چشمك بزن ستاره
از گذرگاه زمان كه بگذري ،باكمي توقف به آسمان هزارستان بنگري ستاره هاي زيادي است كه تورا مجذوب خويش ميكند ، نياز نيست براي روئيت شان از تليسكوپ استفاده كنيم چون فاصله زيادي ازما نداره فاصله اش فقد بين من وما است.
اما اين ستاره هاي سپهر در اوج درخشش موريد بي مهري مردمان كه زير اين آسمان تمام شام سيه اش را به صبح ميبرند، قرار ميگيرد.
غافل ازين كه، اين ستاره بودند كه، بر شام سياه دوران اين سرزمين مي درخشيدند.
هرچند ابرهاي سيه دل تاب وتوان درخشيدن شان را نداشتند هرازگاهي برآسمان ذهن اين اهالي سايه مي افكندند.
ودود شهاب سنگهاي كه همراه با گدازه هاي كينه ازكمان گاه حسادت بر ذهن مردمان اين سرزمين ميخليد هم حتي وسعت ديد نكاهد اما متأسفانه بعضي ازين ستاره ها در آسمان ذهنها با گذر زمان كم رنگ شده است و كم كم به يك افسانه ،داستان هاي خيالي ويا يك قصه كم رنگ روي زبان ها مبدل ميشود ، به اين دليل كه ابر هاي سيه دل حتي بر آسمان جامعه ادبيات ما كه خود كهكشان از ستاره است سايه افكنده ،وآنان گيچ وسردر گم به داخل داستانهاي( كشور هايغربي ) به دنبال ستاره ميگردند تاشايد چشم به جمال ستارها يا همان قمرهاي مصنوعي آنان منور كند.
نیاز نیست که تک تک این بی مهری هارا نام ببرم .اینجا جای سوال است که چرا و چه باعث شده وباعث
میشود که مردم ما ازخود بیگانه شد به نظر من نقطه اوج برای نابودی ما همین جاست.
نخور آب شور ازلب جام دیگرو
نشوعاشق پخته وخام دیگرو
ده زور خدا و امامون خو تاکو
ستاره امید خو از بام دیگرو